این هم از مزیت منتظر ماندن. امشب در حال انتظار، همهی آرشیو وبلاگم را خواندم. کدام بچهی بیتجربهی روشنفکرنمایی اینها را نوشته؟ یک ذرههایی ازم را تویش مییابم، یک جاهایی پرتم میکند به سه-چهار سال قبل، به آن بچهی باد در کلهی قبلترها، یک جاهایی هم خندهدار محض است. انگار که جوک سال! و اینکه یادم آمد که چرا از اولش شروع به نوشتن کرده بودم و چرا باید دوباره ادامه داد. یعنی من یک عادت پسندیده داشتم و آن هم همین نوشتن بود که به حول و قوهی الاهی، ترک کردهام. باید نوشت... حتا شده فقط برای این خاطر که چهار سال یا هفت سال یا ده سال بعد، بیایی دوباره بخوانیاش و یادت بیاید چه بودهای و چه شدهای.