دوشنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۸

شاخه گلی برای...

1-اینقدر حالم به هم می خورد از این معلم یا استادهای دینی که به زور می خواهند ادای آدم های با ظرفیت و انتقاد پذیر و "من فضای کلاسم بحث و گفت و گوئه" و "نظر بدید تا به نتیجه برسیم" و اینها را در بیاورند. اینقدر نفرت انگیزند وقتی تکست بوک را می گذارند جلویشان و قیافه ی مهربان و پیر دانا وار به خودشان می گیرند. وقتی با گردن کج و یکوری و با پوزخند توی حلق آدم زل می زنند تا بعد از 10 دقیقه فک زدن و دلیل آوردن و فلسفه بافتن و پته ی اعتقاد خود را روی آب ریختن، برگردند بگویند: خوب حالا کس دیگه ای نظری نداره؟ کی گفته که حتا یک نفر توی این دنیا از استادهای دینی انتظار دارد که دموکراسی برقرار کنند؟


2-می دانستی که آدمها از درک این یکی هم عاجزند؟ در کنار همه آن چیزهای دیگری که از درکش عاجزند. یعنی می دانستی و انتظار داشتی یا فقط همینجوری از روی خریت انتظار داشتی؟

3- آدم ها به دو دسته تقسیم می شوند: یکی آن هایی که معنی فاشیست را نمی دانند و از بیخ فاشیست اند و دوم آن هایی که معنی فاشیست را می دانند و از بیخ فاشیست اند.

پی نوشت: 1 و 2 و 3 هیچ ارتباطی به هم ندارند. همینجوری الکی توی یک پست کنار هم نشسته اند.

هیچ نظری موجود نیست: