این هم از مزیت منتظر ماندن. امشب در حال انتظار، همهی آرشیو وبلاگم را خواندم. کدام بچهی بیتجربهی روشنفکرنمایی اینها را نوشته؟ یک ذرههایی ازم را تویش مییابم، یک جاهایی پرتم میکند به سه-چهار سال قبل، به آن بچهی باد در کلهی قبلترها، یک جاهایی هم خندهدار محض است. انگار که جوک سال! و اینکه یادم آمد که چرا از اولش شروع به نوشتن کرده بودم و چرا باید دوباره ادامه داد. یعنی من یک عادت پسندیده داشتم و آن هم همین نوشتن بود که به حول و قوهی الاهی، ترک کردهام. باید نوشت... حتا شده فقط برای این خاطر که چهار سال یا هفت سال یا ده سال بعد، بیایی دوباره بخوانیاش و یادت بیاید چه بودهای و چه شدهای.
۳ نظر:
نوشتن است دیگر، آدم چیزی را که حتا ظاهراً احمقانه هم باشد باید بنویسد!
"نوشتن
همین
تمام
"
;)
وبلاگ نوشتن مطمئنترین و کوتاهترین راهه واسه اینکه بتونی به مرور زمان همینجور یه بند آفتابه بگیری رو خودت و خاطراتت و روزگارت و گذشتهت. این مزیت رو حتی دفتر خاطرات هم نداره. چون دفتر خاطرات اساسا حتی نیازی به انکار هم نداره.
از طرف دیگه جوونی که نخواد قمپز در کنه و فضلفروشی کنه جوون نیست. فضلفروشی واسهی من تو سنین پیری مسخره به نظر میرسه نه تو سنین جوونی...
به عبارت دیگه، من حیث المجموع دمت گرم.
ارسال یک نظر