شنبه، دی ۲۸، ۱۳۸۷

تلویزیون بی بی سی فارسی به دنیا آمد

تلویزیون فارسی بی بی سی را از دست ندهید. این تلویزیون یک خروار مزیت دارد که تازه خیلی هاش هم هنوز معلوم نشده. مزایای معلوم شده اش اینهاست:

یکی از معدود تلویزیون های فارسی است که شبخیز ندارد.
صدای آمریکا نیست.
همه چیزش شبیه بی بی سی ورلد است و این خیلی به آدم احساس انسان بودن می دهد.
مجری هایش مثل آدم حرف می زنند ، فحش نمی دهند.
نیما اکبر پور مرحوم چلچراغ را دارد.
اولین شبکه ی فارسی است که دکورش از پرده ی یک منظره پشت سر گوینده، و یک عدد گل یا پرچم شیر و خورشید تشکیل نشده. (در اینجا صدای آمریکا آدم حساب نمی شود. چون دکورش خیلی زشت است.)
مجری هایش همه اش توی دوربین اونوریه نگاه نمی کنند.
مجری هایش بلدند چه طور باید لباس بپوشند.
با تماشایش، حتی اگر شعور ادم زیاد نشود، چیزی از شعور آدم کم نمی شود.
تصویر گل و بلبل و اینا نشان نمی دهد.
تمام جد و آبای من از زمان افتتاح رادیوی فارسی بی بی سی مشتری اش بوده اند و خودم هم از وقتی روی خشت افتادم، نوای بی بی سی در گوشم بوده است. تازه پدرم هم از وقتی روی خشت افتاده، نوای بی بی سی در گوشش بوده. قول می دهم بچه ام از وقتی روی خشت افتاد، کاری کنم که تصویر تلویزیون فارسی بی بی سی توی چشمش باشد.
یک برتری هم نسبت به خود بی بی سی ورلد دارد و آن این است که خداوکیلی مجری هایش خیلی از مجری های بی بی سی ورلد خوشگل تر و خوش لهجه تر هستند و لهجه ی بریتیش که مثل فحش است ندارند.

پس ای "یا ایهاالملت" همگی، فوج فوج رو سوی بی بی سی فارسی بیاورید و به صدای آمریکا پشت کنید. در صورت تمایل، هرگونه شیشکی برای صدای امریکا بسیار کار پسندیده ای است.
ولی از همه ی اینها گذشته، اگر به عمرتان بی بی سی و سی ان ان ندیده اید، حتمن بی بی سی فارسی را ببینید تا به استانداردهای برنامه سازی و رسانه ای پی ببرید، باشد که به قول آدم حسابی ها: سلیقه تان ارتقا پیدا کند. یا به قول من: بفهمید که حوضی که ماهی ندارد، قورباغه (از نوع صدای آمریکا) در آن پادشاه است.


۱ نظر:

ناشناس گفت...

هی دختر!
تو هم چنان توی آن دانشگاهی؟! یعنی میتوانی همین طوری نرم نرمک از ادبیات پیاده بروی تا کتابخانه مرکزی یا بروی پشت دانشکده زبان، لم بدهی روی چمن هاش زیر آن کاجهای بلند؟! یعنی میتوانی پاییزها بروی پشت تربیت بدنی و فکر کنی که هنوز یک جایی توی دنیا هست که برگهاش واقعن زیر پای آدم خش خش میکنند؟ میتوانی بروی تریا سنگی؟ بعد اینها را ول کن اصلن! میتوانی بروی لب زنده رود؟ بروی آمادگاه؟ بروی میدان نقش جهان؟ بروی آن سفره خانه که یواشکی قلیان دارد؟ بروی ناژوان؟ بروی خاجو و پایت را بگذاری توی آب و زیر طاقها لات و لوتها بخوانند؟
هی دختر... چقدررررررررر خوشبختی هنوز! میخواهی حسرت من را نخوری و حالش را ببری اساسی؟ به جای من، به جای همه ی ما.