اتفاقی که میافتد و من مدتی است که میبینم این است که مردم واقعن قوای درک شوخی و کنایه و آیرونی را از دست دادهاند. دارم این موضوع را در گودر و فیسبوک و توییتر و بقیهی جاها میبینم. جریان همیشه اینطور است که یک نفر حرف کنایهداری میزند تا به چیزی طعنه زده باشد یا آیرونی یک موضوع را نشان داده باشد. بعدش یک عدهای شوخی را میگیرند و خوششان میآید از زیرکی طرف و موضوع را پخش میکنند. یا با ریتوییت کردن یا با شر کردن. حالا اینجاست که ماجرا از سطح مخاطب باهوش جلوتر میرود و به مخاطب عام میرسد. مخاطب عام هم که به شکل فجیعی از تشخیص شوخی از جدی عاجز است، همهی ماجرا را جدی میگیرد و شروع میکند به نظر کارشناسی دادن روی شوخی. اینجا احوالات شوخندهی اول مثل آن بابایی است که آن جوکی را تعریف میکند که سه نفر دهنشان کج بود و نمیتوانستند شمع را مستقیم فوت کنند، نفر چهارم که دهنش درست بود، آمد و با تف زدن خاموشش کرد. بعد شنوندهی جوک شروع میکند با نگرانی زیاد و به جد بحث میکند که چرا آن سه تای اولی عقلشان نرسیده بود که از تف استفاده کنند. بعد هی شما میگویید که باباجان، جوک بود. طرف باز میگوید خب باشد، دلیل نمیشود که سه نفر عقلشان نرسد. هی شما میگویید باباجان، سه نفر گه خوردند، بکش بیرون. و پر واضح است که هیچ چیزی از هیچ چیزی بیرون کشیده نمیشود. اینجاست که قیافهی شما که گویندهی جوک هستید، چنین چیزی است:
شما هی تکرار میکنید که "'گه خوردم جوک گفتم. دست از سرم بردارید." و به جان عزیزتان قسم که همیشه یک کسی پیدا میشود که از منابع مستند و ویکیپدیا و لغتنامهی دهخدا برایتان دلیل و مدرک بیاورد که چرا و به چه دلیل، جوک یا شوخی شما دارای اعتبار نیست.
میخواهید مثال بیاورم؟
حدود دو یا سه ماه پیش بود که بعد از تیراندازی و کشتن هشتاد-نود نفر در نروژ، شبکهی خبری فاکس، موضوع را به یک گروه مسلمان نسبت داد و البته بعدترش معلوم شد که چنین چیزی نبوده و تکذیب شد. همان وقت، یک دختر الجزیرهای در توییتر، یک هشتگ به راه انداخت با عنوان BlameTheMuslims# و شروع کردن به فرستادن توییتهایی مانند "توی یخچال چیزی برای خوردن ندارید؟ Blame the muslims!" یا "با وجود رژیمهای غذایی سخت، هنوز هم چاق هستید؟ Blame the muslims!" و چنین چیزهایی. خب کار بسیار هوشمندانهای بود و طعنهی سنگینی به رسانهها میزد. اما کار به کجا کشیده شد؟ درست بعد از اینکه این هشتگ به یک ترندینگ تاپیک (موضوع رایج) در توییتر تبدیل شد، داد و فریاد مردم بلند شد که "آهای، فغان از این نژاد پرستی! هوار و شیون که این چه دنیای گندی است که درش زندگی میکنیم! اوهوی، بریزیم و توییتر را فلان کنیم.". از توییتهای مرتبط، روی هم رفته، شاید کمتر از یک درصد مردم، شوخی را گرفته بودند و داشتند بازی را ادامه میدادند.
مورد بعدی که یادم است، همین چند هفته پیش بود که آقای جیم کری، یک ویدیویی درست کرده بود و در آن با زبان شوخی و بازی با زاویهی دوربین و لحن طنز، به خانم اما استون ابراز عشق میکرد. (ویدیو را ببینید تا بدانید دربارهی چی صحبت میکنم.) چه شد؟ جیم کری متهم شد به چندش و کریپی بودن و منحرف بودن و اینها. و موجود خوشمزهای که جیم کری باشد، تا چند روز، آخر هر توییتش یک پرانتز باز میکرد و توضیح میداد که "این توییت دارای لحن طنز، با چاشنی کنایه است." یا "این توییت، برای بیان آیرونی و به زبان مسخره بیان شده".
مثالهای داخلی هم دارم. مثلن این موضوع و این یکی. ماجرای اول که شرح سر خود است. ماجرای دوم اینطور شد که ملت راه افتادند دلایل پزشکی و تکاملشناسی برای نویسنده آوردند که چرا حرفش اعتبار ندارد! باباجان، فانتزی است. قصه است. یک حرفهایی است که زده می شود و به هیچ چیز دیگری هم ربط ندارد. چرا برای همه چیز نیاز به توضیح هست؟
بارها پیش آمده که در فیسبوک استاتوس گذاشتهام و با موضوعی شوخی کردهام و آخرش هم برای تاکید بر جدی نبودن جریان، یک "دو نخطه دی" چسباندهام تنگش. دوستان آمدهاند کامنت گذاشتهاند که "اوووه! چرا این حرف را میزنی؟ این حرفت به فلان و بهمان دلیل، درست نیست!" همین الان مرا بکشید!
پی نوشت: یادم آمد که باید اینجا یادآوری کنم که این موضوع هیچ ارتباطی به شوخیهای قومیتی و جنسیتی یا شوخی با ظاهر آدمها، ندارد. جوک برای ترکها گفتن و مردم را لر یا دهاتی خطاب کردن و از همه نفرتانگیزتر، شوخیهای جنسیتی، فقط باعث دامن زدن به اشکالات زبانی-فرهنگی است و قابل توجیه نیست. وقتی کسی از این موارد اظهار بیرازی میکند، ربطی به نگرفتن شوخی ندارد. صرف شوخی با چنین موضوعاتی، نفرتانگیز است.