یکشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۸۸

ما وبلاگ‌هامان را می‌نويسيم، سپس وبلاگ‌هامان ما را می‌نويسند.

کم‌کم وبلاگ می‌شود هويت آدم. يعنی يک وقتی می‌رسد که شما ديگر من را نمی‌بينيد و فقط دو سه روز پيش‌ام را می‌بينيد، همان‌قدری که در وبلاگ نوشته‌ام. همان روزی را که یادم مانده است بنويسم. شما فکر می‌کنيد من هيچ کار ديگری جز آن‌هايی که در وبلاگم می‌نويسم نمی‌کنم...
اصلن من می‌خواهم بدانم چرا هر مطلب‌ای که از من می‌خوانيد، بدون اين‌که ذره‌ای به احساسات من توجه کنيد با يک ذهن پيش-داورانه خيال می‌کنيد يا دارم طنز می‌نويسم، يا سبز؟ چرا فکر می‌کنيد فلانی تمام فکر و ذکرش در زندگی، غذاست؟ چرا فکر می‌کنيد بهمانی هيچ دغدغه‌ی ديگری جز گربه‌ها ندارد؟ نکنيد. من شما را دوست دارم. شما هم من را دوست داشته باشيد. شما هم ما را دوست‌داشته باشيد. ما وبلاگ‌نويس‌ها هم آدميم، معصوم نيستيم که. نوشته‌ها را بدون پيش‌داوری ذهنی بخوانيد. از روی نوشته‌ها زندگی واقعیِ نويسنده ‌ را برای خودتان ترسيم نکنيد. اگر هم ترسيم می‌کنيد، لااقل بعدش ترميم کنيد، تعديل کنيد، تصحيح کنيد، تکذيب کنيد حتا، اشکالی ندارد. (***)

هیچ نظری موجود نیست: