جمعه، آبان ۲۱، ۱۳۸۹

قصه های کف اتوبوس - صفر

وقتی که اتوبوس سوار حرفه ای باشید می دانید که هر وقت روز در هر مسیری و هر موقعیتی چطور سوار اتوبوس شوید، چطور جای نشستن گیر بیاورید و کجا بنشینید. بعضی از این روش ها با بی شرافتی و پدر سوختگی فراوان همراه هستند، بعضی با پر رویی و مردم آزاری و بعضی دیگر با مظلوم نمایی و عوام فریبی.
وقتی اتوبوس سوار حرفه ای باشید می توانید معادل خارجی رفتارهای اتوبوسی را به سرعت کشف کنید و برعکس. مثلن یک اتوبوس سوار حرفه ای می داند که فلان آدم اگر سوار اتوبوس شود از آن نوعی است که رفتارهای انگلی و لج درآری خواهد داشت. یا فلان کس دیگر وقتی از اتوبوس پیاده شود، در اولین اقدام زیر آب دوستش را خواهد زد.
وقتی اتوبوس سوار حرفه ای باشید، هر روز آدم ها را در یک کلوز آپ نه چندان خوشایند می بینید و ایمان می آورید که: "مردم را باید از رفتارشان توی یک اتوبوس شلوغ شناخت." خلاصه این که این اتوبوس های نفرت انگیز دودزای پر از سر و صدا و هن و هون که هر روز از کنار شما رد می شوند، برای خودشان یک جور جوامع متحرک کنسانتره شده ای هستند و شما تا اتوبوس سوار حرفه ای نباشید این را نخواهید دانست.
ناگفته نماند که با همه ی این ها، بارها پیش آمده که آرزو کرده ام که کاش می شد آدم یک دوربین کوچولویی دستش بگیرد و فیلمهای مجموعه ای بسازد و قصه های کف این اتوبوس های شبیه "کنسرو آدم" را تعریف کند. بتواند بگوید از تغییرشکل آدم ها، وقتی که اتوبوس محله ها بالای شهر را رد می شود وارد محله های نه چندان خوش اقبال می شود. بشود که آدم بتواند نشان بدهد که چطور هر آدمی میمیک چهره اش و عکس العمل هایش در مقابل حجم متورم جمعیتی که به صورتش فشرده می شود، جالب است. و باز هم، مگر هر چیز مربوط به این آدم ها این طور نیست؟

هیچ نظری موجود نیست: